سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون از صفین باز مى‏گشت ، به گورستان برون کوفه نگریست و فرمود : ] اى آرمیدگان خانه‏هاى هراسناک ، و محلتهاى تهى و گورهاى تاریک ، و اى غنودگان در خاک اى بى کسان ، اى تنها خفتگان اى وحشت زدگان شما پیش از ما رفتید و ما بى شماییم و به شما رسندگان . امّا خانه‏ها ، در آنها آرمیدند ، امّا زنان ، به زنى‏شان گزیدند . امّا مالها ، بخش گردیدند . خبر ما جز این نیست ، خبرى که نزد شماست چیست ؟ [ سپس به یاران خود نگریست و فرمود : ] اگر آنان را رخصت مى‏دادند که سخن گویند شما را خبر مى‏دادند که بهترین توشه‏ها پرهیزگارى است . [نهج البلاغه]
یاران آخرالزمانی
 
انا لله وانا الیه راجعون رحلت امام خمینی (ره)تسلیت باد

بسم الله الرحمن الرحیم

با دلی‌ آرام‌ و قلبی‌ مطمئن‌ و روحی‌ شاد و ضمیری‌ امیدوار به‌ فضل‌ خدا از خدمت‌ خواهران‌ و برادران‌ مرخص‌، و به‌ سوی‌ جایگاه‌ ابدی‌ سفر می‌کنم‌. و به‌ دعای‌ خیر شما احتیاج‌ مبرم‌ دارم‌. و از خدای‌ رحمان‌ و رحیم‌ می‌خواهم‌ که‌ عذرم‌ را در کوتاهی‌ خدمت‌ و قصور و تقصیر بپذیردو از ملت‌ امیدوارم‌ که‌ عذرم‌ را در کوتاهی ها و قصور و تقصیرها بپذیرند. و با قدرت‌ و تصمیم‌ اراده‌ به‌ پیش‌ روند و بدانند که‌ با رفتن‌ یک‌ خدمتگزار درسدّ آهنین‌ ملت‌ خللی‌ حاصل‌ نخواهد شد که‌ خدمتگزاران‌ بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار این‌ ملت‌ و مظلومان‌ جهان‌ است.

والسلام‌ علیکم‌ و علی‌ عبادالله الصالحین‌ و رحمة‌الله و برکاته‌

1بهمن 1361 ،  26جمادی الثانی 1403

 روح‌الله الموسوی‌ الخمینی


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علی 90/3/12:: 12:41 عصر     |     () نظر
 
زیارت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روز جمعه

السلام علیک یا صاحب الزمان

روز جمعه روز حضرت صاحب الزّمان علیه السلام و بنام آن جناب است و همان روزى است که در آن روز ظهور خواهد فرمود بگو در زیارت آن حضرت:

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللّهِ فى اَرْضِهِ *اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَیْنَ اللّهِ فى خَلْقِهِ* اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ الَّذى یَهْتَدى بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنْ الْمُؤْمِنینَ *اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ *اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَلِىُّ النّاصِحُ *اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَفینَةَ النَّجاةِ* اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَیْنَ الْحَیوةِ* اَلسَّلامُ عَلَیْکَ صَلَّى اللّهُ عَلَیْکَ وَ عَلى الِ بَیْتِکَ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ *اَلسَّلامُ عَلَیْکَ عَجَّلَ اللّهُ لَکَ ما وَعَدَکَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الاْمْرِ* اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَولاىَ اَنَا مَولاکَ عارِفٌ بِاُولاکَ وَ اُخْراکَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ تَعالى بِکَ وَ بِالِ بَیْتِکَ وَ اَنْتَظِرُ ظُهُورَکَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلى یَدَیْکَ وَ اَسْئَلُ اللّهَ اَنْ یُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ اَنْ یَجْعَلَنى مِنْ الْمُنْتَظِرینَ لَکَ وَ التّابِعینَ وَ النّاصِرینَ لَکَ عَلى اَعْدآئِکَ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْکَ فى جُمْلَةِ اَولِیآئِکَ یا مَولاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ عَلى الِ بَیْتِکَ هذا یُومُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَومُکَ الْمُتُوَقَّعُ فیهِ ظُهُورُکَ وَ الْفَرَجُ فیهِ لِلْمُؤمِنینَ عَلى یَدَیْکَ وَ قَتْلُ الْکافِرینَ بِسَیْفِکَ وَ اَنَا یا مَولاىَ فیهِ ضَیْفُکَ وَ جارُکَ وَ اَنْتَ یا مَولاىَ کَریمٌ مِنْ اَولادِ الْکِرامِ وَ مَأمُورٌ بِالضِّیافَةِ وَ الاِْجارَةِ فَاَضِفْنى وَ اَجِرْنى صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ عَلى اَهْلِ بَیْتِکَ الطّاهِرینَ.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علی 90/3/6:: 6:31 عصر     |     () نظر
 
خاطرات مقام معظم رهبری از روزهای حماسه

 

                      

ده‌ها خانه را عبور مى‌کردیم تا برسیم به نقطه‌اى که تک‌تیرانداز ما، با تیر مستقیم، دشمن و گشتی‌هایش را هدف مى‌گرفت. من بچه‌هاى خودمان را مى‌دیدم که تک‌تیرانداز بودند و خودشان را رسانده بودند به پشت سنگرهایى که درست مشرف به محل عبور و مرور دشمن بود.

 آخر آن سال را کلّاً در خوزستان بودم و حدود دو ماه بعدش هم تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد 60 رفتم منطقه‌ى غرب و یک بررسى وسیع در کلّ منطقه کردم، براى اطّلاعات و چیزهایى که لازم بود؛ تا بعد بیاییم و باز مشغول کارهاى خودمان شویم. که حوادث تهران پیش آمد و مانع از رفتن من به آن‌جا شد. این مدت، غالباً در اهواز بودم. از روزهاى اوّل قصد داشتم بروم خرمشهر و آبادان؛ لکن نمى‌شد. علت هم این بود که در اهواز، از بس کار زیاد بود، اصلاً از آن محلّى که بودیم، تکان نمى‌توانستم بخورم. زیرا کسانى هم که در خرمشهر مى‌جنگیدند، بایستى از اهواز پشتیبانى‌شان مى‌کردیم. چون واقعاً از هیچ جا پشتیبانى نمى‌شدند.
در آن‌جا، به‌طور کلّى، دو نوع کار وجود داشت. در آن ستادى که ما بودیم، مرحوم دکتر چمران فرمانده‌ى آن تشکیلات بود و من نیز همان‌جا مشغول کارهایى بودم. یک نوع کار، کارهاى خودِ اهواز بود. از جمله عملیات و کارهاى چریکى و تنظیم گروههاى کوچک براى کار در صحنه‌ى عملیات. البته در این‌جاها هم، بنده در همان حدِّ توان، مشغول بوده‌ام... مرحوم چمران هم با من به اهواز آمد. در یک هواپیما، با هم وارد اهواز شدیم. یک مقدار لباس آورده بودند توى همان پادگان لشکر 92، براى همراهان مرحوم چمران. من همراهى نداشتم. محافظینى را هم که داشتم همه را مرخّص کردم. گفتم من دیگر به منطقه‌ى خطر مى‌روم؛ شما مى‌خواهید حفاظت جانِ مرا بکنید؟! دیگر حفاظت معنى ندارد! البته، چند نفرشان، به اصرار زیاد گفتند: ما هم مى‌خواهیم به عنوان بسیجى در آن‌جا بجنگیم. گفتیم: عیبى ندارد. لذا بودند و مى‌رفتند کارهاى خودشان را مى‌کردند و به من کارى نداشتند.
مرحوم چمران، همراهان زیادى با خودش داشت. شاید حدود پنجاه، شصت نفر با ایشان بودند. تعدادى لباس سربازى آوردند که اینها بپوشند، تا از همان شبِ اوّل شروع کنیم. یعنى دوستانى که آن‌جا در استاندارى و لشکر بودند، گفتند: الان میدان براى شکار تانک و کارهاى چریکى هست.ایشان گفت: از همین حالا شروع مى‌کنیم.
خلاصه، براى آنها لباس آوردند. من به مرحوم چمران گفتم: چطور است من هم لباس بپوشم بیایم. گفت: خوب است. بد نیست. گفتم: پس یک دست لباس هم به من بدهید. یک دست لباس سربازى آوردند، پوشیدم که البته لباس خیلى گشادى بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آن‌وقت لاغرتر هم بودم. خیلى به تن من نمى‌خورد. چند روزى که گذشت، یکدست لباس درجه دارى برایم آوردند که اتّفاقاً علامت رسته‌ى زرهى هم روى آن بود. رسته‌هاى دیگر، بعد از این‌که چند ماه آن‌جا ماندم و با من مأنوس شده بودند، گله مى‌کردند که چرا لباس شما رسته‌ى توپخانه نیست؟ چرا رسته‌ى پیاده نیست زرهى چه خصوصیتى دارد؟ لذا آن علامت رسته‌ى زرهى را کندم که این امتیازى براى آنها نباشد. به‌هرحال، لباس پوشیدم و تفنگ هم خودم داشتم. البته حالا یادم نیست تفنگ خودم را برده بودم یا نه. همین تفنگى که این‌جا توى فیلم دیدید روى دوش من است، کلاشینکف خودم است. الان هم آن را دارم. یعنى شخصى است و ارتباطى به دستگاه دولتى ندارد. کسى یک وقت به من هدیه کرده بود. کلاشینکف مخصوصى است که به‏خلاف کلاشینکفهاى دیگر، یک خشاب پنجاه تایى دارد. غرض؛ حالا یادم نیست کلاشینکفِ خودم همراهم بود، یا آن‌جا، گرفتم. همان شبِ اوّل رفتیم به عملیات. شاید دو، سه ساعت طول کشید و این در حالى بود که من جنگیدن بلد نبودم. فقط بلد بودم تیراندازى کنم. عملیات جنگى اصلاً بلد نبودم. غرض؛ این، یک کار ما بود که در اهواز بود و عبارت بود از تشکیل گروههایى که به اصطلاحِ آن روزها، براى شکار تانک مى‌رفتند. تانکهاى دشمن تا دوب‌هردانی آمده بودند و حدود هفده، هیجده یا پانزده، شانزده کیلومتر تا اهواز فاصله داشتند و خمپاره‌هایشان تا اهواز مى‌آمد. خمپاره‌ 120 یا کمتر از 120 هم تا اهواز مى‌آمد.
به‌هرحال، این تربیت و آموزشهاى جنگ را مرحوم چمران درست کرد. جاهایى را معیّن کرد براى تمرین. خود ایشان، انصافاً به کارهاى چریکى وارد بود. در قضایاى قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. به‌خلاف ما که هیچ سابقه نداشتیم، ایشان سابقه‌ى نظامىِ حسابى داشت و از لحاظ جسمانى هم، از من قویتر و کارکشته‌تر و زبده‌تر بود. لذا، وقتى صحبت شد که کى فرمانده‌ى این عملیات باشد بى‌تردید، همه نظر دادیم که مرحوم چمران، فرمانده‌ى این تشکیلات شود. ما هم جزو ابواب جمع آن تشکیلات شدیم.
نوع دوم کار، کارهاى مربوط به بیرون اهواز بود. از جمله، پشتیبانى خرمشهر و آبادان و بعد، عملیات شکستن حصر آبادان بود که از محمدیّه نزدیکِ دارخُوِین شروع شد. همین آقاى رحیم صفوى سردار صفوى امروزمان که ان‌شاءالله خدا این جوانان را براى این انقلاب حفظ کند جزو اوّلین کسانى بود که عملیات شکستن حصر را از چندین ماه قبل شروع کرده بودند که بعد به عملیات "ثامن‌الائمّه " منجر شد.
غرض این‌که، کار دوم، کمک به اینها و رساندن خمپاره بود. بایستى از ارتش، به زور مى‌گرفتیم. البته خودِ ارتشیها، هیچ حرفى نداشتند و با کمال میل مى‌دادند. منتها آن روز بالاى سر ارتش، فرماندهى وجود داشت که به‌شدّت مانع از این بود که چیزى جا به جا شود و ما با مشکلات زیاد، گاهى چیزى براى برادران سپاهى مى‌گرفتیم. البته براى ستادِ خودِ ما، جرأت نمى‌کردند ندهند؛ چون من آن‌جا بودم و آقاى چمران هم آن‌جا بود. من نماینده‌ى امام بودم.
چند روز بعد از این‌که رفتیم آن‌جا، (شاید بعد از دو، سه هفته) نامه‌ى امام در رادیو خوانده شد که فلانى و آقاى چمران، در کلّ امور جنگ و چه و چه نماینده‌ى من هستند. اینها توى همین آثار حضرت امام رضوان‌الله علیه هست. لذا، ما هر چه مى‌خواستیم، راحت تهیه مى‌کردیم. لکن بچه‌هاى سپاه؛ بخصوص آنهایى که مى‌خواستند به منطقه بروند، در عُسرت بودند و یکى از کارهاى ما، پشتیبانى اینها بود.
من دلم مى‌خواست بروم آبادان؛ امّا نمى‌شد. تا این‌که یک‌وقت گفتم: هر طور شده من باید بروم آبادان. و این‌وقتى بود که حصر آبادان شروع شده بود. یعنى دشمن از رودخانه کارون عبور کرده و رفته بود به سمت غرب و یک پل را در آن‌جا گرفته بود و یواش یواش سر پل را توسعه داده بود. طورى شد که جاده‌ى اهواز و آبادان بسته شد. تا وقتى خرمشهر را گرفته بودند، جاده‌ى خرمشهر اهواز بسته بود؛ اما جاده‌ى آبادان باز بود و در آن رفت و آمد مى‌شد. وقتى دشمن آمد این‌طرف و سرپل را گرفت و کم کم سرپل را توسعه داد، آن جاده هم بسته شد. ماند جاده‌ى ماهشهر و آبادان. چون ماهشهر به جزیره‌ى آبادان وصل مى‌شود، نه به خود آبادان، آن هم زیر آتش قرار گرفت. یعنى سرپل توسط دشمن توسعه پیدا کرد و جاده‌ى سوم هم زیر آتش قرار گرفت و در حقیقت دو، سه راه غیر مطمئن باقى ماند. یکى راه آب بود که البته آن هم خطرناک بود. یکى راه هوایى بود و مشکلش این بود که آقایانى که در ماهشهر نشسته بودند، به آسانى هلى‌کوپتر به کسى نمى‌دادند. یک راه خاکى هم در پشت جاده‌ى ماهشهر بود که بچه‌ها با هزار زحمت درست کرده بودند و با عسرت از آن‌جا عبور مى‌کردند. البته جاهایى از آن هم زیر تیر مستقیم دشمن بود که تلفات بسیارى در آن‌جا داشتیم و مقدارى از این راه از پشت خاکریزها عبور مى‌کرد. این غیر از جاده‌ى اصلى ماهشهر بود. البته این راه سوم هم خیلى زود بسته شد و همان دو جاده؛ یعنى راه آب و راه هوا باقى ماند. من از طریق هوا، با هلى‌کوپتر، از ماهشهر به جزیره‌ى آبادان رفتم. آن‌وقت، از سپاه، مرحوم شهید جهان آرا که بود، فرمانده‌ى همین عملیات بود. از ارتش هم مرحوم شهید اقارب‌پرست، از همین شهداى اصفهان بود. افسر خیلى خوبى بود. از افسران زرهى بود که رفت آن‌جا ماند. یکى هم سرگرد هاشمى بود. من عکسى از همین سفر داشتم که عکس بسیار خوبى بود. نمى‌دانم آن عکس را کى براى من آورده بود. حالا اگر این پخش شد، کسى که این عکس را براى من آورد، اگر فیلمش را دارد، مجدداً آن عکس را تهیه کند؛ چون عکسِ یادگارى بسیار خوبى بود.
ماجرایش این بود که در مرکزى که متعلّق به بسیج فارس بود، مشغول سخنرانى بودم. شیرازیها بودند و تهرانیها؛ و سخنرانى اوّلِ ورودم به آبادان بود. قبلاً هیچ‌کس نمى‌دانست من به آن‌جا آمده‌ام. چهار، پنج نفر همراه من بودند و همین‌طور گفتیم: برویم تا بچه‌ها را پیدا کنیم. از طرف جزیره‌ى آبادان که وارد شهر آبادان مى‌شدیم، رفتیم خرمشهر. آن قسمت اشغال نشده‌ى خرمشهر، محلّى بود که جوانان آن‌جا بودند. رفتم براى بسیجیها سخنرانى کردم. در حال آن سخنرانى، عکسى از ماها برداشتند که یادگارى خیلى خوبى بود. یکى از رهبران تاجیک که مدتى پیش آمد این‌جا، این عکس را دید و خیلى خوشش آمد و برداشت برد. عکس منحصر به فردى بود که آن را دست کسى ندیدم. این عکس را سرگرد هاشمى براى ما هدیه فرستاده بود. نمى‌دانم سرگرد هاشمى شهید شده یانه؛ على‌اىّ‌حال، یادم هست چند نفر از بچه‌هاى سپاه و چند نفر از ارتشیها و بقیّه از بسیجی‏ها بودند.
در جزیره‌ى آبادان، رفتیم یگان ژاندارمرى سابق را سرکشى کردیم. بعد هم رفتیم از محلّ سپاه که حالا شما مى‌گویید هتل بازدیدى کردیم. من نمى‌دانم آن‌جا هتل بوده یا نه. آن‌جایى که ما را بردند و ما دیدیم، یک ساختمان بود، که من خیال مى‌کردم مثلاً انبار است.
خلاصه، یکى دو روز بیشتر آبادان نبودم و برگشتم به اهواز. وضع آن‌جا آبادان را قابل توجّه یافتم. یعنى دیدم در عین غربتى که بر همه‌ى نیروهاى رزمنده‌ى ما در آن‌جا حاکم بود، شرایط رزمندگان از لحاظ امکانات هم شرایط نامساعدى بود. حقیقتاً وضعى بود که انسان غربت جمهورى اسلامى را در آن‌جا حس مى‌کرد؛ چون نیروهاى خیلى کمى در آن‌جا بودند و تهدید و فشار دشمن، بسیار زیاد و خیلى شدید بود. ما فقط شش تانک آن‌جا داشتیم که همین آقاى اقارب‌پرست رفته بود از این‌جا و آن‌جا جمع کرده بود، تعمیر کرده بود و با چه زحمتى یک گروهان تانک در حقیقت یک گروهان ناقص تشکیل داده بود. بچه‌هاى سپاه، با کلاشینکف و نارنجک و خمپاره و با این چیزها مى‌جنگیدند و اصلاً چیزى نداشتند.
این، شرایط واقعى ما بود؛ اما روحیه‌ها، در حدّ اعلى‌. واقعاً چیز شگفت‌آورى بود! دیدن این مناظر، براى من خیلى جالب بود. یکى دو روز آن‌جا بودم و بازدیدى کردم و هدفم این بود که هم گزارش دقیقى از آن‌جا به اصطلاح براى کار خودمان داشته باشم (وضع منطقه را از نزدیک ببینم و بدانم چه کار باید بکنم) و هم این‌که به رزمندگانى که آن‌جا بودند، خدا قوّتى بگوییم. رفتم به یکایک آنها، خدا قوّتى گفتم. همه جا سخنرانیهایى کردم و حرفى زدم. با بچه‌هایى که جمع مى‌شدند بچه‌هاى بسیجى عکسهاى یادگارى گرفتم و برگشتم آمدم. این، خلاصه‌ى حضور من در آبادان بود. بنابراین، حضور من در آبادان در تمام دوران جنگ، همین مدّت کوتاه دو روز یا سه روز الان دقیقاً یادم نیست بیشتر نبود و محلّ استقرار ما، در اهواز بود. یک جا را شما توى فیلم دیدید که ما از خانه‌ها عبور مى‌کردیم. این، براى خاطر این بود که منطقه تماماً زیر دید مستقیم دشمن بود و بچه‌هاى سپاه براى این‌که بتوانند خودشان را به نزدیکترین خطوط به دشمن که شاید حدود صد متر، یا کمتر، یا بیشتر بود برسانند، خانه‌هاى خالى مردمِ فرار کرده و هجرت کرده از آبادان و قسمت خالى خرمشهر را به هم وصل کرده بودند. الان یادم نیست که اینها در آبادان بود یا خرمشهربه احتمال قوى، خرمشهر بود... بله؛ کوت‌شیخ بود. این خانه‌ها را به هم وصل کرده و دیوارها را برداشته بودند.
وقتى انسان وارد این خانه‌ها مى‌شد، مناظر رقّت انگیزى مى‌دید. دهها خانه را عبور مى‌کردیم تا برسیم به نقطه‌اى که تک تیرانداز ما، با تیر مستقیم، دشمن و گشتیهایش را هدف مى‌گرفت. من بچه‌هاى خودمان را مى‌دیدم که تک تیرانداز بودند و خودشان را رسانده بودند به پشت سنگرهایى که درست مشرف به محل عبور و مرور دشمن بود. البته دشمن هم، به مجرّد این‌که اینها یکى را مى‌انداختند، آن‌جا را با آتشِ شدید مى‌کوبید. این‌طور بود. اما اینها کار خودشان را مى‌کردند.
این یک قسمت از خانه‌ها بود که ما رفتیم دیدیم. خانه‌هاى خالى و اثاثیه‌هاى درست جمع نشده که نشانه‌ى نهایتِ آوارگى و بیچارگىِ مردمى بود که اسبابهایشان را همین‌طور ریخته بودند و رفته بودند. خیلى تأثّرانگیز بود! جوانانى که با قدرت تمام جلو مى‌رفتند، مدام به من مى‌گفتند: این‌جا خطرناک است. مى‌گفتم: نه. تا هر جا که کسى هست، باید برویم ببینیم!
آخرین جایى که رفتیم، زیر پل بود. پل شکسته شده بود. پل آبادان خرمشهر، یک‌جا قطع شده بود و قابل عبور و مرور نبود. زیر پل، تا محلّ آن شکستگى، بچه‌هاى ما راه باز کرده بودند و مى‌رفتند و من هم تا انتها رفتم. گمان مى‌کنم و چنین به ذهنم هست که در آن نقطه‌ى آخرى که رفتیم، یک نماز جماعت هم خواندیم. من همه جا حماسه و مقاومت دیدم. این، خلاصه‌ى حضور چندین ساعته‌ى ما در آبادان و آن منطقه‌ى اشغال نشده‌ى خرمشهر به اصطلاح کوت‌شیخ بود.
 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علی 90/3/2:: 8:54 صبح     |     () نظر
 
سالروز عملیات الی بیت المقدس و آزاد سازی خرمشهر گرامی باد

‹‹ خرمشهر را خدا آزاد کرد ››‌ امام خمینی (ره) روز سوم خرداد 1361 یکی از بارزترین جلوه‌های نصرالهی و یکی از مهمترین و زیباترین روزهای انقلاب اسلامی ایران می‌باشد. در این روز شهر مقاوم خیز خرمشهر که پس از 35 روز پایداری و مقاومت در 4 آبان 1359 به اشغال دشمن در آمده بود، پس از 578 روز (19 ماه) ، بار دیگر توسط رزمندگان اسلام فتح شد و پرچم اسلام بر فراز مسجد جامع و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز در آمد. خبر آزادسازی خرمشهر به سرعت همه ملت مسلمان ایران را غرق شادی و سرور کرد و مردم ایران با حضور در مساجد نماز شکر به جای آورده و ندای ا... اکبر سردادند. عملیات بیت‌المقدس در دهم اردیبهشت 1361 آغاز شد و در چهار مرحله عملیات نهایتا در سوم خرداد 1361 به آزادسازی خرمشهر انجامید و تلفات زیادی به دشمن بعثی وارد آمد. این فتح مبین، دفاع مقدس را وارد مرحله نوینی کرد و برای اولین بار از شروع جنگ تحمیلی ایران در موضع قدرت قرار گرفت. همچنین این پیروزی بزرگ آمریکا و سایر قدرتها را سخت به وحشت انداخت و آنان که از پیروزی نهایی ایران اسلامی سخت بیمناک بودند، به تجهیز و تقویت بیش از پیش رژیم صدام پرداختند. نتایج نظامی به دست آمده از عملیات بیت‌المقدس: ـ آزاد سازی 5400 کیلومتر مربع از خاک کشور اسلامی از جمله خرمشهر و تأمین 180 کیلومتر خط مرزی ـ 19 هزار اسیر و 16 هزار کشته از دشمن ـ انهدام 60 فروند هواپیما ، 3 فروند هلی‌کوپتر، 418 دستگاه تانک و نفربر، 30 قبضه توپ، 49 دستگاه خودرو. ـ غنایم به دست آمده : یک فروند هلی‌کوپتر، 105 دستگاه تانک و نفربر و 56 دستگاه خودرو.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علی 90/3/2:: 8:46 صبح     |     () نظر
 
میلاد حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها ) مبارک باد

میلاد نور مبارکباد

تاریخ و مکان تولد حضرت زهرا (س)

در تاریخ تولد فاطمه علیهاالسلام در بین علماى اسلام اختلاف است. لکین در بین علماى امامیه مشهور است که آن حضرت در روز جمعه بیستم ماه جمادى الثانى سال پنجم بعثت تولد یافته است. (1)


مکان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) در شهر مکه و در خانه خدیجه اتفاق افتاد. این خانه در محله‏اى است که در گذشته به آن «زقاق العطارین» یعنى کوچه عطارها مى‏گفتند. رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساکن بود. خانه مبارکى که بارها در آن فرشته وحى بر پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) نازل گردید. این خانه بعدها به صورت مسجد درآمد. (2)


و از آنجا که محل نزول وحى و بخشى از قرآن، زیستگاه پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) و مکان تولد حضرت زهرا (علیهاالسلام) بود، در نظر عموم مسلمین ارزش معنوى و قداستى خاص داشت. و از این رو بارها در طول تاریخ هم‏زمان با تعمیر و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بناى آن اقدام کردند. (3)

کیفیت و چگونگى تولد حضرت زهرا (س)

دوران باردارى حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه سپرى گشت، زمان وضع حمل فرارسید، حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه براى زنان قریش پیام فرستاد تا بیایند و او را در امر وضع حمل کمک کرد و کارهاى مربوط به این برهه که مخصوص زنان است برعهده گیرند.

اما زنان قریش پاسخ دادند که ما نخواهیم آمد، چرا که سخن ما را نشنیده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه علیه و آله یتیم ابوطالب، پیمان زناشوئى بستى.

خدیجه از این پاسخ رنجیده خاطر گشت، اما در یکى از همین روزها در حالى که او همچنان در بستر آرمیده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود که بر او وارد شدند. خدیجه که از دیدن آنان در هراس شده بود به تکاپو افتاد اما یکى از زنان او را آرام نمود و گفت:

اى خدیجه! اندوهگین و هراسناک مباش، ما از جانب خدا به سویت آمده‏ایم و خواهران تو هستیم، من ساره همسر ابراهیم خلیلم و این آسیه همسر فرعون است و آن یکى مریم دختر عمران و چهارمین ما صفورا دختر شعیب است. در این هنگام چهار زن در چهار سوى خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه قرار گرفتند و حضرت خدیجه سلام‏اللَّه‏علیه حمل خود را بر زمین نهاد و نورى از او ساطع گردید که شرق و غرب عالم پرتوافکن شد.

نورى که به خانه‏هاى مکه راه یافت و همه را در حیرت فروبرد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابریقى مملو از آب کوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانویى که در پیش روى خدیجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه که از شیر سفیدتر و از عنبر خوشبوتر بود بیرون آورد. با یکى تن مولود را پوشاند، و دیگرى را مقنعه‏ى او قرار داد آنگاه دست خود را بر لبان کودک نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنین فرمود: اشهد ان لا اله اللَّه و اشهد ان محمد رسول‏اللَّه سیدالانبیاء و ان بعلى سیدالاوصیاء و ولدى سادة الاسباط.


آنگاه یکایک بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رویى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوریان بشارت تولد او را به آسمانها بردند. در آسمان از یمن قدوم او نورى پدیدار آمد و ساطع گردید که تا آن زمان سماواتیان چنین نورى را رؤیت ننموده بودند. بانوان خدیجه را شادباش گفته از میمنت و مبارکى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خدیجه با سرورى زایدالوصف کودک را در آغوش کشید و با دنیایى امید و آرزو پستان در دهان او گذارد.


1- علماى امامیه و علماى عامه در سال ولادت حضرت فاطمه اختلاف دارند. اکثر علماى عامه تولد او را قبل از بعثت مى‏دانند. عبدالرحمن بن جوزى در کتاب تذکره‏ى الخواص ص 306 مى‏نویسد: تاریخ‏نگاران نوشته‏اند که فاطمه‏ى زهرا در سالى متولد شد که قریش به ساختن مسجدالحرام مشغول بودند. یعنى پنج سال قبل از بعثت.
محمد بن یوسف حنفى در کتاب «نظم دررالسمطین» ص 175 مى‏نویسد: فاطمه در سالى متولد شد که قریش مشغول ساختن کعبه بودند.
طبرى در ذخائرالعقبى ص 53 از قول عباس نقل مى‏کند که گفت: فاطمه در سالى متولد شد که قریش مغشول ساختن خانه‏ى کعبه بودند و در آن هنگام پیغمبر در سن سى و پنج سالگى بود.
2- کامل ابن‏اثیر ج 2 ص 40.
3- شفاءالغرام ج 1 ص 272- مراة الحرمین ج 1 ص 189/ 192.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علی 90/3/2:: 7:58 صبح     |     () نظر
 
سالگرد آیت الله العظمی بهجت

بسم الله الرحمن الرحیم

 
الحمدلله وحده، و الصلاة علی سید انبیائه و علی آله الطیبین و اللعن علی أعدائهم اجمعین.
جماعتی از مؤمنین و مؤمنات، طالب نصیحت هستند، بر این مطالب، اشکالات وارد است، از آنجمله:
?? نصیحت در جزییات است، و موعظه اعم است از کلیات و جزییات.
ناشناس ها همدیگر را نصیحت نمی کنند.
 
2. «من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلم»?
- «من عمل بما علم کفی ما لم یعلم»?
- «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»?
[به] آن چه می دانید عمل کنید، و آن چه نمی دانید احتیاط کنید تا روشن شود و اگر روشن نشد بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید، طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است، و قطعاً مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید وگرنه روشن بودید.
 
3. همه می دانند که «رساله ی عملیه» را باید بنگرند و بخوانند و بفهمند و تطبیق عمل بر آن نمایند و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ پس نمی توانند بگویند: «ما نمی دانیم چه بکنیم و چه نکنیم».
 
4. کسانی که به آن ها عقیده دارید نظر به اعمال آن ها نمایید، آن چه می کنند از روی اختیار بکنید، و آن چه نمی کنند از روی اختیار نکنید؛ و این از بهترین راه های وصول به مقاصد علیه است «کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم»? مواعظ عملیه بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قولیه است.
 
5. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز و ادعیه ی مناسبه اوقات و امکنه در تعقیبات و غیر آن ها و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه و زیارات علما و صلحا و هم نشینی با آن ها، از مرضیات خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم است و باید روز به روز مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد. و برعکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش? از عبادت و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه ی حاصله ی از عبادات و زیارات و تلاوت ها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان مبدل می شوند؛ پس مجالست با ضعیف الایمان – در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آن ها – سبب می شود که ملکات حسنه ی خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده ی آن ها را یاد بگیرد:
«جالسوا من یذکرکم الله رؤیته، و یزید فی عملکم منطقه و یرغبکم فی الاخرة عمله».?
امام صادق علیه السلام می فرمایند: با کسانی نشست و برخاست کنید که برخورد و دیدن آنان، شما را به یاد خدا آورد و گفتارشان موجب افزونی دانش شما، و اعمال آنان موجب رغبت و تمایل شما به آخرت گردد.?? از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل بی نیاز می کند از غیر آن؛ یعنی غیر محتاج است به آن و او محتاج غیر نیست، بلکه مولد حسنات و دافع سیئات است: (و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون)؛ [یعنی] عبودیت ترک معصیت در عقیده و عمل.
بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم!! غافلند از این که معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم کبیره است؛ مثلاً نگاه تند به مطیع برای تخویف،? إیذاء محرم است؛ [و] تبسم به عاصی برای تشویق، اعانت بر معصیت است.
محاسن اخلاق شرعیه و مفاسد اخلاق شرعیه در کتب و رسائل عملیه متبین شده اند.
دوری از علما و صلحا سبب می شود که سارقین دین، فرصت را غنیمت بمشارند و ایمان و اهلش را به ثمن های بَخس? و غیر مبارک بخرند، همه این ها مجرب و دیده شده است.
از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه ی اسلام و ایمان، موفقیت به «عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصیت» قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه است، تا این که ترک معصیت ملکه بشود؛ و معصیت برای صاحب ملکه به منزله زهر خوردن برای تشنه یا میته خوردن برای گرسنه است.
البته اگر این راه تا آخر مشکل بود و به سهولت و رغبت منتهی نمی شد، از خالق قادر مهربان مورد تکلیف و ترغیب و تشویق نمی شد.
«و ما توفیقی إلا بالله، علیه و توکلت و إلیه أنیب و الحمدلله أولاً و آخراً و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین»
 
گروه دین و اندیشه – مهدی سیف جمالی
منبع: برگی از دفتر آفتاب، رضا باقی زاده، ص ???? نشریه ی معارف، شماره ی ??، مرداد و شهریور ??

پی نوشت ها:
?? هر کس به آن چه می داند، عمل کند، خداوند او را از اموری که نمی داند آگاه می گرداند. از فرموده های امام صادق علیه السلام، بحارالانوار، ج ??، ص ????
?? هر کس به آن چه می داند عمل کند، از آن چه نمی داند کفایت می شود. میزان الحکمة، ج ?، ص ????
?? و کسانی که در راه ما کوشیده اند، به یقین راه های خود را بر آنان می نماییم. عنکبوت / ???
?? با غیر زبانتان، داعیان به سوی خداوند باشید. روایتی به همین مضمون از امام صادق علیه السلام وارد شده است. ر. ک: اصول کافی، ج ?، ص ?? و ??، روایت ??
?? هراس، دوری کردن.
?? با کسانی نشست و برخاست کنید که برخورد و دیدن آنان، شما را به یاد خدا آورد و گفتارشان موجب افزونی دانش شما، و اعمال آنان موجب رغبت و تمایل شما به آخرت گردد. برگرفته از فرمایش امام صادق علیه السلام، اصول کافی، ج ?، ص ???
?? و جن و انس را نیافریدم، جز برای آن که مرا بپرستند. ذاریات / ???
?? ترساندن.
?? قیمت اندک و ناچیز.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علی 90/2/28:: 3:50 عصر     |     () نظر
<   <<   6      
درباره

یاران آخرالزمانی

وضعیت من در یاهـو
علی
این وبلاک را جهت کمک به اسلام عزیز در این دوران هجوم ناجوانمردانه به اسلام عزیزو مذهب حقه تشیع راه اندازی کردم تا من حقیر نیز سهمی گرچه اندک در دفاع از حریم دین مبین اسلام و مذهب تشیع و ولایت اهل البیت (علیهم السلام)و انقلاب اسلامی و بنیان گذار آن حضرت امام خمینی (ره ) و علمدار و قائد انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای (مدظله )داشته باشم و امیدوارم که من نیز از شهدای قیام و ظهور مولا و سرور عالم حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه ) باشم. یا علی التماس دعا
صفحه‌های دیگر
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها